قلدر مدرسه ( پارت ۲۸ )
[ !هیچکدوم از وقایع واقعی نیست! ]
« فلش بک »
// ویو کوک //
با سوآ میرقصیدم ولی سرش پایین بود، چونشو میگیرم سرشو میارم بالا
کوک: لازم نیس خجالت بکشی کیوتی
آخر رقص اونو به عقب خم میکنم و خودم تقریبا روشم
عه وا خاک عالم خجالت بکش منحرف
خب حالا وقت اعترافه
کوک: خیلی وقته این قلبم فقط به یاد خودت میتپه، باهام قرار میذاری بانو؟
تعجب کرد ، آره از من بعیده
سوآ: م...میشه وقت بدی فکر کنم؟ لطفا
کوک: چرا که نه ، منتظر میمونم حتی اگه خیلی طول بکشه *لبخند*
سوآ: مرسی *لبخند*
به حالت عادی برش میگردونم ازم فاصله میگیره
کوک: خجالت نکش دیگه🙃
لبخند میزنه
برمیگردم میبینم ته تنها وایساده سوآم میبینه
سوآ: ارا کو؟
کوک: نمیدونم، شاید رفته آرایششو تمدید کنه
سرشو تکون میده
سوآ: من برم پیشش
لپمو میبوسه
کوک: قربونت بشم مننن
میخنده میره منم برمیگردم میبینم ته نشسته تنها میرم پیشش
کوک: هیونگ؟
ته: هوم *ناراحت*
کوک: چیشده؟ چرا کشتیات غرق شدن؟
ته: ردم کرد *بغض* (گوه خورده تو بیا پیش من فدات شم🥺🫂 )
کوک: چ....چی؟ چرا؟
ته: نمیدونم....
یهو ارا اومد تو سالن ، نفس نفس میزد رنگش پریده بود انگار دنبال یکی میگشت....
( بازم همونجوری تصور کنین صفحه سیاه و پایان😁
واضحه میخوام زجر کشتون کنم یا بیشتر ادامه بدم؟🔪😁😂)
حمایت یادت نره کیوتی🙃🫶🏻
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#جونگکوک
#تهیونگ
#جی_کی
#وی
#فیک_جونگکوک
#فیک_تهیونگ
#فیک_تهکوک
#bts
#BTS
#V
#Teahyung
#Jungkook
#JK
« فلش بک »
// ویو کوک //
با سوآ میرقصیدم ولی سرش پایین بود، چونشو میگیرم سرشو میارم بالا
کوک: لازم نیس خجالت بکشی کیوتی
آخر رقص اونو به عقب خم میکنم و خودم تقریبا روشم
عه وا خاک عالم خجالت بکش منحرف
خب حالا وقت اعترافه
کوک: خیلی وقته این قلبم فقط به یاد خودت میتپه، باهام قرار میذاری بانو؟
تعجب کرد ، آره از من بعیده
سوآ: م...میشه وقت بدی فکر کنم؟ لطفا
کوک: چرا که نه ، منتظر میمونم حتی اگه خیلی طول بکشه *لبخند*
سوآ: مرسی *لبخند*
به حالت عادی برش میگردونم ازم فاصله میگیره
کوک: خجالت نکش دیگه🙃
لبخند میزنه
برمیگردم میبینم ته تنها وایساده سوآم میبینه
سوآ: ارا کو؟
کوک: نمیدونم، شاید رفته آرایششو تمدید کنه
سرشو تکون میده
سوآ: من برم پیشش
لپمو میبوسه
کوک: قربونت بشم مننن
میخنده میره منم برمیگردم میبینم ته نشسته تنها میرم پیشش
کوک: هیونگ؟
ته: هوم *ناراحت*
کوک: چیشده؟ چرا کشتیات غرق شدن؟
ته: ردم کرد *بغض* (گوه خورده تو بیا پیش من فدات شم🥺🫂 )
کوک: چ....چی؟ چرا؟
ته: نمیدونم....
یهو ارا اومد تو سالن ، نفس نفس میزد رنگش پریده بود انگار دنبال یکی میگشت....
( بازم همونجوری تصور کنین صفحه سیاه و پایان😁
واضحه میخوام زجر کشتون کنم یا بیشتر ادامه بدم؟🔪😁😂)
حمایت یادت نره کیوتی🙃🫶🏻
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#جونگکوک
#تهیونگ
#جی_کی
#وی
#فیک_جونگکوک
#فیک_تهیونگ
#فیک_تهکوک
#bts
#BTS
#V
#Teahyung
#Jungkook
#JK
- ۵.۳k
- ۱۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط